نتایج جستجو برای عبارت :

میکس عکس هیلر(ساخت خودم)❤متن ها خوانده شود

حیف که گوشت و پوست و استخوانم با "فاخته" عجین شده اگرنه اینجاهم نامم را عوض میکردم و میگذاشتم "گآجره".داستان دارد این نام.مفصل هم نیست البته.داستانش هم از انبوه ِ فرزندان ِ نادرابراهیمی ِ جان ِ ماست.+راستی تازگی ها بعضی خوانده هام را برای خودم ضبط میکنم.و فقط برای خودم،نه اینجا میگذارمشان نه هیچ جای دیگر.الغرض،میخواهم بگویم که از قبل مجنون تر شدم!:)
رابطه با فرزند خوانده در ابتدا می تواند بسیار سخت باشد. اما با کمی تلاش میتوان رابطه را بهبود بخشید. تنها کاری که لازم است انجام دهید اینست که در همان ابتدا بنیان رابطه را خوب بنا کنید. اگر همه چیز خوب پیش برود این رابطه همانند آهن محکم خواهد شد. در این مقاله راه های تقویت رابطه با فرزند خوانده ها را به طور کامل گفته ایم. ادامه مطلب را ببینید. 
ادامه مطلب
امام سجادعلیه السلام و سایر اسیران را در شام ، در آستانه درب مسجد، نگه داشتند؛
در آن هنگام فردی سالخورده نزدیک آنان آمد و گفت: سپاس خداوندی که شما را کشت و
مردم را از شوکت شما آسوده ساخت و یزید را بر شما مسلط کرد. امام خطاب به وی فرمود:
‌ای پیر! آیا قرآن خوانده‌ای؟ گفت: آری. امام فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای که
می‌فرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» [۱]؛ گفت: خوانده‌ام.
امام فرمود: ما «قربی» هستیم. و افزود آیا آیه «و آت ذو
گاه تمام دل‌خوشی ام می‌شود سجاده ی گوشه ی اتاقم. نه به سبب نماز هایی که رویش خوانده ام‌. که هر چه رویش خوانده ام، مایه ی شرمساری ست ... بلکه به سبب نماز هایی که رفقایی امثال ِ ساناز، روی سجاده ام خوانده اند. گاه، خدا را قسم می‌دهم به پاکیِ آن ها که روی سجاده ام قنوت گرفته اند. که روی سجاده ام سجده رفته اند. گاه تمام دل‌خوشی ام می‌شود اینکه سجاده ام متبرک است به آدم های درست و حسابی ِ دم و دستگاه خدا.
برای همین دلم رضا نمی‌دهد به کنار گذاشتنش. به
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
به نام خداوند هستی بخش. 
چند سالی است که به لطف خدا سرگرم و دلخوش به دنیای حقوقخوانی ام. در این مدت هر آنچه از خوانده هایم را که به آوردگاه مباحثه با دوستان بردم یا در معرض نقد ایشان نهادم, برایم ماندگار شد و آنچه را از باب کاهلی یا بخل مکتوم داشتم از میان رفت. ایجاد این وبلاگ نیز برای ثبت خوانده ها و نظرهاست و امیدوارم آغازی باشد بر تداوم ماندگارها.
من خیلی وقتا خودم دست خودمو گرفتم 
خودم اشکای خودمو پاک کردم 
خودم موهامو نوازش کردم 
خودم خودمو آروم کردم 
خودم تو آیینه قربون صدقه خودم رفتم 
خودم خودمو رها کردم 
خودم حال خودمو پرسیدم 
من خیلی وقتا خودم هوای خودمو داشتم 
بهترین دوست زندگیم فقط و فقط خودم بودم ....
بسم الله الرحمن الرحیم
 
صفحه تاریخ پهلوی در اینستاگرام با انتشار عکس نوشتی با عنوان " آیت الله مدرس و رضا خان کند ذهن" نوشت:
"مدرس نماینده با شهامتی که تا دوره ششم قانونگذاری آراء درجه نخست تهران به وی تعلق داشت در پایان انتخابات دوره هفتم، چنین وانمود کردند که حتی یک رای هم در صندوق به نام وی نبوده، که خوانده شود. وی ضمن نطق مبسوطی که راجع به انتخابات دوره هفتم ایراد کرد، اظهار داشت: اگر باور کنیم که تمام مردم تهران به من رای ندادند، ولی خودم
شنبه۹۸/۱۰/۷  آزمون قرآن برگزار میگردد( روخوانی و واژگان مانند : قُل : بگو )
 
هدیه : برای آمادگی بیش تر برای آزمون دی ماه، دروس ۱تا ۸ خوانده شود ؛پرسش می شود.
 
علوم:دروس ۱،۲،۳،۶ خوانده شده،  پرسش می شود.
ریاضی: نمونه های موجود در کانال حل شده و سوالاتی که اشکال دارند،مشخص کرده تا رفع اشکال شود.
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعر سپیدم هر شب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود تنهای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید 
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوق تمنای خودم
من نمیخواستم این شعر به اینجا برسد
قفل و زنجیر زدم بر دل و بر پای خودم
من به دلخواه خودم حکم به مرگم دادم
خونم ا
یه سری شبا دنبال یه کوچه هایی میگشتم که سر صدایی نباشه ،سال به سال کسی ازش رد نشه،از نور و ماشین و.. خبری نباشه
تا خودم و خودم خلوت کنیم
اینقد خودم بزنه تو گوشه خودم و ،خودم بغض کنه و دلش بگیره و گریه کنه که خودم و خودم قهر کنیم
البته قهرم کردیم..
میدونی چن ماهه خودمو ندیدم؟ جدی جدی قهر کرد رفت..
صبا پا میشدیم باهم درد و دل میکردیم صب بخیر میگفتیم، شبا به بی کسی و تنهایی خودمون میخندیدیم و میشدیم همه کسه هم 
نمیدونم چرا رفت..کجا رفت.چرا تنهام گذاشت
وقتی قسمتی از تمهیدات عین القضات همدانی را  از کتاب درسی میخواندم تا به سخیف ترین شکل ممکن حفظ کنم که فلان جایش با کدام بیت از فرخی یزدی قرابت دارد و به زور از نوشته های این بزرگوار ،دستور زبان استخراج کنم و سعی کنم آن عظمت را به نثر امروزی در آورم ( و عین القضات بزند توی سرش )  ؛ فکر نمی کردم آنقدر شیفته اش شوم ! 
بغض داشتم . بغض دارم . خودم را مابین درس هایی که نفرت ، پل اتصالی بود بینمان دفن کرده بودم . 
که چه بشود دختر ؟ تو داری می میری ! 
حساب کن
معنای غدیر چیست؟ و چرا عید غدیر خم به این نام خوانده شده است؟
واژه «غدیر» در لغت به چند معنا آمده است؛ مانند «آبگیر»،«قطعه‌ای از آب»، و«جای جمع شدن آب باران».
 
غدیر خُمّ در میان راه دو شهر بزرگ دنیای اسلام، مکه و مدینه، در محلی به نام «جُحفه» وجود دارد که در زمان رسول گرامی اسلام(ص) کاروانیان حج در آن‌جا از هم جدا می‌شدند و به طرف دیار خود می‌رفتند. درباره علت نام‌گذاری این مکان به غدیر خمّ، احتمالاتی داده شده است؛ مانند این‌که به اعتبار
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
پرسش: آیا خواهان پس از تقدیم دادخواست می‌تواند خوانده را تغییر دهد یا بر تعداد خواندگان بیفزاید؟
نظر اتفاقی
اصول و قواعد دادرسیاقتضا دارد که طرف دعوی ابتدائاً معلوم و معین باشد. طرح دعوی به طرفیت شخص مجهول یا مردد قابلیت استماع ندارد. دادخواست به طرفیت شخص حقیقی یا حقوقی (مثل سازمانی خاص) طرح و اقامه می‌شود؛ بنابراین قید کامل مشخصات خوانده و نشانی اقامتگاه وی امری ضروری است هرچند در صورت عدم قید مشخصات خوانده در دادخواست، مدیر دفتر دادگا
آخر هفته گذشته ، دو چیز متفاوت با هم همزمان بودند. ابتدا خواندن “شعر هو: فلسفه خوزه گارسیا ویلا” را که توسط رابرت ال. کینگ ، به هر حال ، یکی از بهترین کتابهای نوشتن شعرهایی است که من تا به حال خوانده ام (اگر آن را نخوانده باشم) (و من زیاد خوانده ام) و دوم اینکه ، وی مجله های قدیمی را به یک مکان جدید منتقل کرد تا در خانه استراحت کند. یکی از این مجلات یک مجله قدیمی شعر به نام “واحه” (شماره 14 به طور دقیق) است که در سال 1976 در انگلستان منتشر شده است. وای
با توجه به سوابقم در تدریس و اینا وقتی خودم رو دوباره در جایگاه تدریس تخیل می‌کنم، می‌فهمم که حال و حوصله شاگرد ندارم که از ابتدا بخوام بهش چیزی بگم بلکه بیشتر گوش شنوا می‌خوام تا شاگرد!
دوس دارم مطالب خودم رو کشکولی بگم و باقی روز به کنجی بخزم و از هوا تازه استفاده کنم.
دوست دارم خونه‌م ویلایی باشه با یک حیات(شما با ط بخوان برای من ت است) بزرگ که مرغ و خروس و گل و گیاه داشته‌باشه.
صبح زود خروس خوان بلند شم نمازی بخونم و دلبر دامن گلی چایی شیر
حالا که با خودم کنار اومدم ، حالا که دارم خودم رو اروم میکنم ، حالا که می خوام خودم باشم و برم دنبال زندگی خودم و تنها برای خودم بجنگم ، چرا نمیذارین؟؟ به خدا که نمیتونین منو درک کنین چرا اصرار میکنین!؟ چرا اذیتم میکنین!؟ خدایا میبینی منو؟؟
تو فکر می‌کنی من هم مثلِ بعضی استعاره‌های آهسته، 
جایم فقط کنارِ همین کلماتِ کودن است. 
تو فقط یک راه داری: بزن! 
همه‌ی تیرهای خلاص 
از هجدهمِ همین جهانِ مزخرف می‌گذرند. 
تعلل نکن، 
تا ترانه‌ی بعدی راهی نیست. 
من آب‌ام را خورده، 
کَفَنَم را خریده، 
اشهدِ علاقه‌ام به عدالت را نیز خوانده‌ام. 
تو یکی ... دستِ مرا نخواهی خواند! 
حالا بروم، یا بمانم؟ 
دارد باران می‌آید، 
دارد یک ذره نورِ آبی 
به غشای شیشه نوک می‌زند. 
تو برو نمازت را بخوان، 
ریاست محترم شعبه.................دادگاه عمومی(حقوقی)............ با احترام به استحضار می رساند که اینجانب ...........فرزند........وکیل خواهان خانم و ٖقای............ فرزند.................. همراه فرزندانش ۱-.................۲-.................۳-..................که پرونده کلاسه......................به طرفیت خوانده سازمان ثبت احوال .........................دعوای به خواسته تصحیح شناسنامه طرح نموده ام ، دلایل خود را جهت اثبات ادعای موکلم به شرح ذیل اعلام می نمائیم: ۱-خلاصه ادعای موکلین اینجانب آن است که اداره ثبت احوال
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جان هم
اگر چه زهر می ریزیم توی استکان هم
همه با یک زبان مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبان هم
هوای شام آخر دارم و بدجور دلتنگم
که گرد درد می پاشند مردم روی نان هم
بلاتکلیف پای تخته فکر زنگ بی تفریح
فقط پاپوش میدوزیم بر پای زیان هم
قلم موهای خیس از خون به جای رنگ روغن را
چه آسان می کشیم این روز ها بر آسمان هم
چه قانون عجیبی دارد این جنگ اساطیری
که شاد از مرگ سهرابیم بین هفت خان هم
برادر خوانده ایم
میگن زمان که بگذرد درد آرام میشود 
چرا زمان درد مرا عمیق تر میکند خب
تمام روز سعی میکنم 
خودم را از دنیای گیج و منگ‌ درونم
 بکشم بیرون 
بیایم وسط حالِ زندگی 
هی حواسم باشد غرق هپروت خودم نشوم 
ولی از دستم در میروم 
باز برمیگردم‌ در بهت خودم 
تا به خودم می آیم دستی به صورتم میکشم
خیس است ...
دفعه بعد باید حواسم را بیشتر جمع خودم کنم 
 
 تو کل زندگیم هیچ چیزم دقیقا  برای خودم نیست ...
هیچ چیز
حتی گاها احساس میکنم من خودمم برای خودم نیستم ...
نمیدونم در آینده یعنی روزی میاد که ببینم تمام من برای خودمه!!
نمیدونم ...
من تنها چیزی ک دلم میخواد اینه ک رها و ازاد باشم ...
خودم برای خودم باشم ... همین
شاید فردا برای خودم یک دسته گل بخرم ، با کاور کاهی و نوشته های ریز و درشت انگلیسی یا نه شاید هم شعر فارسی ، همان هایی که نخ های کنفی دارن از همانی که دوستش دارم و هیچکس نمی داند ، اری خودم برای خودم،چه اهمیتی دارد که کسی به من نه گل هدیه میدهد و نه کادویی ،انگار فراموش کرده بودم من هنوز خودم را دارم، اگر به همین زودی خودم را پیدا نکنم و قرار ملاقات نگذارم خواهم مرد......
نقد تلخی را نویسنده شوخ و شیخ درباره «ظاهرپرست» بودن تحصیل‌ کرده‌های خارج مطرح می‌کند که فقط طوطی وار درس خوانده‌اند و فقط به فکر به دست آوردن مقام و منصب‌اند. آن‌ها خادم فرنگی‌ها شده‌اند، فرهنگ و دو آداب بومی خود را «حتی قبل از رسیدن به اروپا» فراموش کرده‌اند، در حالی که هیچ چیز جز درکی «سطحی» از غرب به دست نیاورده‌اند. برخی تا آنجا پیش رفتند که از «بیگانگی (الیناسیون)» خارج درس خوانده‌ها سخن گفتند. مجدالملک آنان را «آفتاب‌پرست» می
 
 
 
سلام :)))
این مطلب دو بخش مرتبط داره:
■امشب دو جلد یک کتاب را که امانت گرفته بودم به صاحب آن پس دادم.‌صاحب این دو جلد کتاب ،کتابخانه بسیار بزرگی دارد.به من گفت که ای کاش کسی می آمد این کتاب ها را می خواند.گفتم که گرفتاری ها زیاد شده،جواب داد که نه!آنچه که نیست برنامه ریزی است.
همین یک جمله کافی بود برای تلنگری به من!،واقعا چقدر از وقت خودم را صرف کارهای مفید،‌و نه صرفا کتاب خواندن،می کنم؟روزانه چند ساعت از شبانه روز را مشغول برداشتن حداقل ی
من این روزهارا میدیدم . در بیداری روزهای سرخوردگی و لجن روزهای لعنتی که هیچ چیزخوبت نمیکند.روزهای که از دست خودت عاصی باشی روزهای لعنتی لعنتی..من این روزهارا دیده بودم به این روزهافکزمیکردم به روزهایی که عدم موفقیت برایم خیلی نزدیک است به روزهایی که باهیچ خنده بلندی حالم خوب نمیشود.حتی وقتی که انقدر خنده هایمان بلند است که مسئول کتابخانه بیاید داخل حیاط تذکر دهد ارام تر ولی حالم خوب نباشد ته دلم یکجوری باشد. وقتی که به شوخی رویم اب میریزد ر
روز هر روز این اذکار را هزار بار بخواند حاجت روا گردد.»
این اذکار را توصیه شده است که هر روز به تعداد صد مرتبه تکرار و خوانده شود.
ذکر روز شنبه :یا رَبِّ الْعالَمِین "ای پروردگار جهانیان"
این ذکر که مربوط به روز شنبه است به نام رسول خدا (ص) می باشد روایت شده است که هر کس این ذکر را بخواند بی نیاز میشود و در این روز زیارت حضرت رسول الله (ص) خوانده شود.
ذکر روز یکشنبه : یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام "ای صاحب جلال و بزرگواری"
ذکر روز یکشنبه که به اسم امیر
چرا من احمق با وجود اینکه چندین بار بهشون اعتماد کردم و دهنم سرویس شد باز حماقت کردم و بهشون اعتماد کردم.
جرا وقتی که چند صد بار امتحانشون رو پس دادن باز من بهشون فرصت دادم ؟ چرا باز خودم رو انداختم توی گردابی که هزاران بار سر نفهمی خودم و اعتماد خودم را انداخته بودم . چرا من احمق باز بهشون اعتماد کردم و به حرفشون گوش دادم .
لاشیا قبل از اینکه خرشون دم پله عزیزم قربونت برم تو هم یکی از مایی به محض اینکه خره رد شد .....
یه روز خودم رو می‌کشم . قول مید
دنیا در پی یافتن راههای عملی برای
بهتر زیستن است، نه راههای ادعایی. نسل جوان خودمان هم همین طور. در این دنیا یک جامعه کوچک نمونه اسلامی
ساختن بهترین تبلیغ است؛ چه برای داخل و چه برای خارج. چون همه ما از بس حرف زدیم و حرف شنیدیم و خوانده ایم...|More|
تقاضای محکومیت خوانده به پرداخت مبلغ  ---- ریال (تعداد ------ سکه تمام بهار آزادی مقوم به مبلغ ----- ریال) به عنوان مهریه به نرخ روز با احتساب کلیه خسارات قانونی اعم از هزینه دادرسی و حق الوکاله وکیل
ریاست محترم دادگاه عمومی شهرستان .....
باسلام، احتراماً به استحضار میرساند اینجانب دلالت سند نکاحیه شماره ----- تنظیمی در دفتر رسمی ازدواج شماره ---- در تاریخ ---- به عقد نکاح رسمی و قانونی خوانده در آمرم، که وفق مفاد مندرج در عقدنامه تعداد ----- سکه طلای بهار آ
#ابراهیم رفیعی هم اکنون فردی ۲۶ ساله می باشم که به تمام آرزوهایم که دوست داشتم و امیدوار بودم برسم نرسیدم همش تقصیر نداشتن سرمایه هست واسه ما دیگه هیچ کس وجود نداره ضامنمون بشه من دوست دارم خودم اوستای خودم باشم کسی نتونه بهم دستور بده و کار غلط رو به من یاد بده یا‌ بخواد چیزی که دلش میخاد از من بسازه من دوست دارم اون چیزی که هستم و مطمئنم میشم رو از خودم بسازم البته اینا همش فکره خودمه من الان واقعا خودم واسه خودم کار میکنم یعنی خودم اوستا و
بار اثبات در دعوی اعسار از پرداخت مهریه در خصوص دعوی اعسار نسبت به مهریه با توجه به صریح ماده ۷ قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی از آنجایی که  مهریه جز دیون ابتدایی بوده و از آنجایی که مدیون در عوض مهریه مالی دریافت نکرده بار اثبات دعوی بر عهده ی خوانده دعوی اعسار می باشد و به عبارت دیگر خوانده دعوی اعسار بایستی تمکن خواهان دعوی اعسار از پرداخت مهریه را به اثبات برساند در غیر این صورت دعوی اعسار با سوگند خواهان پذیرفته می شود.
وقتی به خانه می‌آیید، نیم ساعت را به مطالعه کتاب اختصاص دهید. چقدر کتاب‌ها را در همین نیم ساعت‌ها می‌شود خواند! بنده دوره‌های بیست‌وچند جلدی کتاب را در همین فاصله‌های یک ربع ساعت خوانده‌ام. شاید صدها جلد کتاب را همین‌طور در این فاصله‌های کوتاه خوانده‌ام. بسیاری از افراد را هم می‌شناسم که این گونه‌اند.
۱۳۷۲/۲/۲۱- رهبر انقلاب
             
گاهی دست خودم را می گیرم، میبرم یک گوشه، برای خودم دلسوزی میکنم، گاهی پای درد و دل هایم می نشینم، اشک میریزم، خودم را بغل میکنم،شانه هایم را نوازش میکنم، اشک هایم را پاک میکنم، گاهی قربان صدقه خودم میروم، خودم را برای خودم لوس میکنم، ناز خودم را میکشم، آخر تمام این ها، بلند میشوم و به زندگی ام ادامه میدهم، میدانی سخت است، میدانی باور کن مشکل است، گاهی دلم برای خودم میسوزد، اما بلند میشوم، دوباره و دوباره بلند میشوم، من بیماری ام را پذیرفته
سکوت را تو یادم دادی...اینکه حرف هایم را٬ درست در همان لحظه که می خواهند به صوت بدل شوند را با تمام وجود ببلعم...سکوت را یادم دادی همانطور که ترس را فلانی یادم داد٬ یا مثل همان روز که چشم هایی عشق را یادم داد. با خودم عهد بسته بودم که عاشق چشم ها نشوم! زیادی کلیشه ای بود٬ هر کسی از راه رسیده بود از چشم ها گفته بود خوانده بود و نوشته بود و سروده بود. از آنها کلیشه را آموختم. خواستم در کلیشه ها غرق نشوم که چشم هایش کلیشه را با عشق آمیخت و اینطور بود که
بسم الله الرحمن الرحیم
 
دیر زمانی است که در نوشتن بی همت ام. روزی که این مقام را آماده کردم تا افکارم را در بوته ی نقد و تشریح قرار دهم، تا امروز، چرخ گردون هزار چرخ خورده و از من صدایی در نیامده. خودم هم تغییر کرده ام. افکارم هم...
این دفترچه ی دیجیتال، حداقل می توانست یادآور خاطراتی باشد از گذار عمر، اگر به مرکب قلم سواری داده بود.
از مراتب فضل بی بهره ام. آنچه خوانده اید و خواهید خواند، همه از کلام و معنا، زاییده ذهن ملول من است. جز آنچه در حصا
خیلی چیزها هست که میشود در موردش نوشت و اینکه چرا نمی نویسم هم دلیل خاصی ندارد :) کمی تنبلی و کمی از خیلی چیزهای دیگر :) 
زندگی به تندی خیلی کند! می چرخد :) 
از همه رویدادها که بگذریم می رسیم به حس خوبی که از شنیدن اسمم می گیرم :)  احساس میکنم یک جور آشتی و آشنایی با خود است. بس که همیشه با اسم فامیل خوانده شده بودم. 
شاید درک این موضوع برای بقیه کمی مشکل باشد، ولی وقتی اسمت از اسامی خاص هست که در کشور خودت هم روتین نیست ولی اینجا با آهنگ درست تلفظ می
سکوت را تو یادم دادی...اینکه حرف هایم را٬ درست در همان لحظه که می خواهند به صوت بدل شوند را با تمام وجود ببلعم...سکوت را یادم دادی همانطور که ترس را فلانی یادم داد٬ یا مثل همان روز که چشم هایی عشق را یادم داد. با خودم عهد بسته بودم که عاشق چشم ها نشوم! عاشق چشم شدن٬ زیادی کلیشه ای بود٬ هر کسی از راه رسیده بود از چشم ها گفته بود خوانده بود و نوشته بود و سروده بود. از آنها کلیشه را آموختم. خواستم در کلیشه ها غرق نشوم که چشم هایش کلیشه را با عشق آمیخت و
سلام
دارم به خودم ایمان میارم که روانشناس خوبی هستم حداقل برای خودم.
من یه اعتقاد عجیبی دارم اونهم این هست که هرکس میتونه برای خودش بهترین دکتر باشه در زمینه جسمی و روحی و ....
دلیلم این هست که هیچکس بهتر از خودمون ما رو نمیشناسه.
مثلا همین مدت که وضع روحیم افتضاح بود، دارم سعی می کنم حال خودم را بهبود بدم و کمی هم موفق بودم. البته اشاره کنم هنوز حالم خوب نیست ولی پیشرفت خوبی داشتم. درواقع امید را در بعضی از مسایل خاص از زندگیم حذف کردم ولی در کل
امروز شنبه است. بیست و هشتم اردی بهشت 98. گمانم دوازدهمین روز از رمضان. آن چه که پوشیده نیست این است که حال خوبی ندارم. روح آرامی ندارم. وضع مطلوبی ندارم ... چرایش را نمی دانم. از هیچ چیز، مطلقا از هیچ چیز ِ خودم راضی نیستم. احساس می کنم برای هیچ چیز زندگی ام تلاش نکرده ام. بد جور با خودم وارد جنگ شده ام . زیان این جنگ هم بر هیچ کس مترتب نیست الا خودم .... 
باید تمام کنم. 
باید شروع کنم.

تمام نوشته های 96 و 97 را برداشتم. این جا گزارش ِ حال و روز خودم را به
من اینطوریم! از شعرهایی که بلدم، از متن هایی که خوانده ام، خیلی استفاده میکنم و بعضی ها خوششان می آید و طبیعتا بعضی هاهم نه!
اما خودم به طرز وحشتناکی این رفتار را دوست دارم.
اگر می آمد به من میگفت که سهم من از وفا تویی، درجا قبول میکردم خیلی چیزهارا!
اما حالا هی باید به این فکر کنم که *غیر از من همه میدونستن که اون مرد برام میمرد*
یا فکر کنم *چی تو این نگاه غمگین دیدی که به خنده های می ارزه؟*
یا اصلا فکر کنم چرا آهنگ دلواپسی را کسی به من هدیه نمیکند
گریزان‌اند از حقیقت، چون به صورت دل بسته‌اند. گریزان‌اند از کلام خوشان، چون به اندوهگینان و به عارفان ظلمت دل بسته‌اند. از خویش گریزان‌اند، زین سبب است این همه به دیگران آویخته.
از موسیقی گریزان‌اند، چون به نواهای کهنه دل بسته‌اند. موسیقی نویی‌ست. از هنر گریزان‌اند، چون هنرْ تغییر مدام است، و از تغییر گریزان‌اند، چون تغییرْ رسم بی‌رسمان است. بی‌رسمی، رسم جسوران است. صوفیان هوایند و هوشان بی‌هوست.
به خود می‌خوانم و از خود وا می‌کنم.
گذشته من بخشی از وجود و هویت من هست و من نباید اونو طرد کنم. معنای رشد همین هست و یک پله بالاتر رفتن به معنای انکار و طرد پله های پایین تر نیست.
پذیرش و قبول گذشته، حس بهتری بهم میده تا طرد کردن اون. وقتی گذشته خودم رو طرد می کنم از خودم بیزار میشم. پس گذشته خودم رو هر چه هست می پذیرم و در کنار خودم نگه میدارم.
مثلا دیگه از هیچ کس ننویسم و احساساتم رو خاک کنم و بی توجه بهشون باشم.
شاید یه نوعی از مبارزه باشه.مبارزه با هر چیزی!
یا مثلا دیگه با زبونم از پشت به دندون هام فشار نیارم
یا بیخیال باشم نسبت به درد توی استخون هام
یا اینکه کالباس توی ساندویچ هامو درنیارم!
یا بیشتر درگیر زندگی خودم بشم.غرق بشم توی خودم.
بیشتر دنیای خودمو دوست داشته باشم و بیشتر برای خودم باشم.
یا بیشتر برای "خودم" وقت بذارم این دفعه.
دل تو دلم نبود که عکسای امشب برسه دستم و ببینم که چه شکلی شدم با اون آرایش دست و پا شکسته ی خودم و آقا نگم که خودم عاشق خودم شدم و منتظرم کار وخونه و ماشین و غیره جور شه برم خواستگاری خودم! ( مزاح) 
ولی جدی باید با آرایش آشتی کنم رژگونه ی هلویی معجزه میکنه
سایه اسموکی خیلی به من میاد
رژ لب زرشکی هم بهم میاد
و بعد قرن ها تونستم مدل مویی که بهم میاد رو پیدا کنم و عشق کنم با موهای بلندم
چقدر اون پیراهن سفید با گل های مشکی هم به تنم نشست اصلا از واجباته
نزدیک به چهل و پنج دقیقه س که پشت کیبورد نشستم و زل زدم به صفحه خالی رو به روم و نمیدونم چی می‌خوام بنویسم.
اما میدونم غمگینم.
میدونم عصبانیم.
میدونم انگار تمام محتویات شکمم رو بهم گره زدن.
چند روزیه دچار بحران هویتی شدم و دیگه نمیدونم اگر قرار باشه خودم رو فقط با سه صفت توصیف کنم، چی میتونم بگم؟ سه صفت که سهله، من حتی نمیتونم خودم رو فقط با یک صفت توصیف کنم.
خودم رو نمیبینم. دیگه خودی نمیبینم.
هر روز هشت صبح بیدار میشم و تا ساعت ها در تخت به خودم
به نام او
چند روزی میشه که اومدم خونه و همه چی مرتبه به جز خودم.
و دوباره شروع یک جنگ نابرابر با خودم بر سر موضوعی نامعلوم.
خسته از فضا های مجازی
با خودم به مشکل خوردم و دلم میخواد دور شم از همه!
دلم تنهایی قدم زدن تو انقلاب زیر بارونو میخواد که یه نسیم خنکی هم بیاد و صدای خش خش برگا زیر پام...
هوا اینجا خنکه دو روزه.سرده درواقع!
دو سه هفته دیگه عقد دختر عممه و بی خیالم نسبت به همه چی!
انگار ک بدم اومده از همه چیز و از همه کس.
انگار از خودم جدا شدم و دا
فهمیدم که این اخیر یه اشتباهی می کردم. بر اساس یه سری تئوری روانشناسی همش خودم رو ناتوان فرض می کردم. فک می کردم همه این مسائل از کودکیم شکل گرفته و من قوی نیستم و نمی تونم قوی باشم. با مروز خاطرات گذشته خودم قبل اینکه با این تئوری روانشناسی مواجه بشم فهمیدم که با این فکر خودم ، خودم رو نسبت به قبل تضعیف کردم!چه قدر عجیبه! قدرت تلقین! چقدر پیچیده اس! حالا الان چه شکلی این فکر غلطو درستش کنم؟!:)))))
یکی از سخت ترین کارهای زندگی برام کنترل کردن ذهن خو
گذشته از آن که در روایات زیادی، برای نماز جماعت، اجر و پاداش بسیاری وارد شده است، با دقّت در مضمون روایات اسلامی به اهمّیّت این عبادت پی می بریم، و در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:مسأله 314- شرکت در نماز جماعت برای هر کسی مستحب است؛ بویژه برای همسایه مسجد.مسأله 315- مستحب است، انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.مسأله 316- نماز جماعت، هرچند اوّل وقت خوانده نشود، از نماز فُرادایِ «1» اوّل وقت بهتر است.مسأله 317- نماز جماعتی که مختصر خوانده
بسم الله الرحمن الرحیمخودم را دوست دارم!همه جا همراهم بوده؛ همه جا☺️یکبار نگفت حاضر نیستم با تو بیایمآمد و هیچ نگفتحرف نزدگفتم و او شنیدرنجش دادم و تحمل کرد.خودم را سخت دوست دارم!خودم را آنقدر دوست دارم که میخواهم برای حال خوبش تلاش کنم...خودم را آنقدر دوست دارم که میخواهم فقط برای او زندگی کنم...هرچندهراز گاهی دلم را میشکند اما باز هم دوستش دارم و میبخشمش تا بایستد و اشتباهش را جبران کند☺️خودم را آتقدر دوست دارم که هرروز در آغوشش میگیرمش..
من: فکر می‌کنی مشکل اصلیت چیه؟
خودم: بی‌قراری... نه، نه! عادت به بی‌قراری... شایدم عادت به بی‌قراریِ کنترل‌نشده... یا عادتِ کنترل‌نشده به بی‌قراری ... یا ... اَه! ولش کن. هر چی می‌ری ته نداره لامصب. کش میاد.
من: آره؛ کش میاد. راه حل چیه به نظرت؟
خودم: واقعاً معلوم نیست؟! کنترلِ عادت به بی‌قراری ... یا عادت به کنترلِ بی‌قراری ... یا ...
من: چه جوری یعنی؟
خودم: اگه می‌دونستم مزاحم اوقات شریف جنابالی نمی‌شدم. خودم یه گِلی سرم می‌گرفتم.
من: منطقیه.
خودم: خ
 
 
 

تعیین خواسته و بهای آن
صدور حکم مبنی بر الزام خوانده به ثبت واقعه رجوع
 

دلایل و منضمات دادخواست
۱۔ فتوکپی مصدق طلاق نامه، فتوکپی مصدق شناسنامه ها، شهود با مشخصات
 

ریاست محترم مجتمع قضایی خانواده…………………..با سلاماحتراما به استحضار می رساند:اینجانب (خواهان) به موجب طلاق نامه شماره …….. شماره ………….. در تاریخ ……………… از همسرم آقای…………. فرزند……………….. جدا شده بودم ولی در ایام عده رجوع واقع گردید. لیکن خوانده از ثبت واقعه رجو
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کی بیاد و کی بشه همسفرم
دل من از تو جدا نیست
این هوا بی تو هوا نیست
چی بگم از کی بگم وای
دیگه غم یکی دوتا نیست
**
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کی بیاد و کی بشه همسفرم
دستم از دست تو دور
این شروع ماجراست
روز و شب، هفته و ماه
قصه های غصه هاست
بودن اینجا که منم
مرگ بی چون و چراست
همه چی از بد و خوب 
قصه رنگ و ریاست
**
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کی بیاد و کی بشه همسفرم
عشق و مستی پیش تو
پشت دیوار سیاس
غم غربت نداره
اونجا که خونه
بعد از چند سال انتظار امسال قسمت شد با بهترین همسفرهایی که حتی فکر نمی‌کردم یه روز کنار هم قرار بگیریم راهی سفر بشم
دوست داشتم مثل همه سفرهایی که تا الان رفتم و برگشتم بی سروصدای مجازی بدرقه بشم
ولی چون سفر اولی و تبعا زیارت اولی‌ام حقی از دوستان بر گردن خودم می‌بینم که حداقل حلالیت مجازی بطلبم
ان شا الله اگر راهی شدم، دعاگوی دوستان مجازی و حقیقی خواهم بود
اگر پیاده رفتن هم روزی‌مان شد، قدمی به نیت دوستان جا مانده خواهم برداشت
*پیشاپیش عذ
یکی از مسائلی که در موفقیت تحصیلی تاثیر مهمی دارد، خواندن به موقع درس‌هاست. در این رابطه اصل بر این است که درس هر روز در همان روز خوانده شود. این روش باید در آغاز سال تحصیلی به‌ کار گرفته شود.
بهتر است که خواندن درس‌ها بر اساس اولویت باشد و درس‌هایی که یادگیری آن مشکل‌تر است در صدر برنامه‌ی درسی قرار گیرد، زیرا ممکن است فرصت مطالعه‌ی همه‌ی درس‌هایی که در یک روز تدریس شده پیدا نشود.
هم‌چنین به جهت آمادگی برای امتحانات شفاهی و کتبی، در هر
تعیین خواسته وبهای آن مطالبه خسارت بر هم زدن نامزدی به میزان ریال به انضمام کلیه خسارات قانونیدلایل ومنضمات دادخواست کپی مصدق: 1- لیست هزینه‌های انجام شده، 2 – فاکتور هزینه‌ها، 3- استشهادیه، 4 – شهادت شهود عندالاقتضاء، “5 – مدرک مورد نیاز دیگر”
ریاست محترم مجتمع قضایی “شهرستان محل اقامت خوانده”با سلام احتراماً به استحضار می رساند:اینجانب/ اینجانبه وفق توافق مورخ با خوانده به تمهید مقدمات امر ازدواج اقدام کرده‌ام. نظر به اینکه متعاقب ت
معمولا اینجوری فکر میکنم که از خودم خوشم نمیاد. نه! بدتر. از خودم بدم میاد.
اما وقتی دقیق‌تر فکر میکنم و میبنیم تا حالا چند ده بار برگشتم و نوشته‌ها قبلیم رو میخونم میفهمم که در واقع از خودم خیلی خوشم میاد و تظاهر میکنم، خوشم نمیاد! بلکه اینجور متواضع به نظر برسم. با این فکر بیشتر از خودم خوشم نمیاد. نه! بدم میاد.
تولد گرفته. بازهم همان همیشگی ها و بازهم همه شان کنارهم با لبخند به دوربین نگاه میکنند.دلم لحظه ای و فقط لحظه ای برای تک تکشان تنگ میشد. برای تمام روزهای گذشته برای جمع جیغ جیغو و پرسروصدایشان. اما لحظه ی بعد دلم حسادت میکند به جمعشان و به پایبندیشان و به نبود خودم درمیانشان. از همان روزی که یکیشان مهمانی گرفت و من از شنیدن اسمم میان پچ پچشان فهمیدم قرار نیست دعوت شوم و نشدم فهمیدم که فاتحه این رابطه خیلی وقت است خوانده شده حلوایش هم میل شده. ن
وقت‌هایی مثل حالا که به فکرشم، منتظر پیامشم و اینها با خودم فکر می‌کنن اونن الان تو فکر منه. بعد از خودم می‌پرسم واقعا اون الان تو فکر منه؟ و بعد با خودم می‌گم اگه نبود منم بهش فکر نمی‌کردم و داشتم کار خودم رو می‌کردم. و اینجور خودم رو تسلی می‌دم. واقعیت اینه که دیگه پیر شدی برای این بازی‌ها برای عشق و عاشقی‌ها. واقعیت اینه که قرار نیست کسی عاشقت بشه و تو هم. هورمون هم نباشه وقتش گذشته. اونم یکی کوچکتر از تو، خب خودش زندگی و دغدغه‌های خودش
ریمیکس ای دل خودم
ریمیکس اهنگ ای دل خودم
علیرضا طلیسچی آی دل خودم ریمیکس
دانلود اهنگ رفت که بره
دانلود آهنگ آی دل خودم علیرضا طلیسچی
متن اهنگ ای دل خودم علیرضا طلیسچی
دانلود اهنگ رفت که بره ایندفعه فرق میکرد
آهنگ آی دل خودم ریمیکس
بی نامم..  و مثل دیگر ناشناسان.. در غباری غمبار پر از آرزو و ذوق نشسته ام! 
تو میدانی نامم چیست.. به هیچکس نگو.. جز خودم!    بگو تا خودم را بشناسم و تو را که صادقی،!      نامم را بگو و دستت را به من بده،..
 
نمی دانم چرا نامم را حتی به خودم نمیگویی؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
شبهای جمعه میگیرم هواتو
اشک غریبی میریزم برا تو
بیچاره اون که خرم رو ندیده
بیچاره تر اون که دید کربلاتو
...
تا قبل از اینکه حرم را ببینم، فکر می کردم این مداحی های در وصف دلتنگی و بی قراری بیشتر شعر و شورند تا واقعیت... درکی از دلتنگی برای حرم نداشتم... حرم برایم یک رویا بود که نسبتم با آن تمنا و طلب بود نه دلتنگی؛ نه حال کسی که به وصال رسیده و بعد مبتلای فراق شده است...
حالا اما شبهای جمعه از درد دلتنگی در خودم مچاله می شوم... ب
به سوی توست اگر این نگاه، دست خودم نیستصبوری از دل تنگم نخواه، دست خودم نیستنخوان به گوش من دلسپرده، پند، که این عشقاگر درست، اگر اشتباه، دست خودم نیستهمین که پلک گشودی به ناز... پر زد و دیدمدلی که دست خودم بود، آه، دست خودم نیستمرا ببخش که می خواهمت اگرچه بعیدیکه من پلنگم و رویای ماه دست خودم نیستبرای از تو نوشتن، ردیف شد کلماتمکه اختیار غزل، هیچ گاه دست خودم نیستسجاد رشیدی پور
وچه زیبا گفت سهراب عزیز
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا به خدایی که خودم میدانم نه خدایی که برایم از خشم نه خدایی که برایم از قهرنه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند به خدایی که خودم میدانم به خدایی که دلش پروانه است و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگویدو به باران گفته است باغها تشنه شدند و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هستکه مبادا که ترک بردارد به خدایی که خودم میدانم !
رضا هستم متولد 8 فروردین 68 تمام عمرم با درد و پای چلاقم زندگی کرده و همیشه توی جمع ها سعی کرده ام تا ناپیدا باشم تا مسخره نشوم تا شاید بتونم با درد م کنار بیام و همیشه تنها بودم و توی غار تنهایی خودم سر کرده ام اما متاسفانه مدتی ست یعنی از 96 تا حالا از این غار اومدم بیرون توی غار حالم بهتر بود کمتر با آدم ها سروکلاه میزدم و خودم بودم و خودم !!!! سعی دارم دوباره برگردم توی غار تنهایی خودم 
بسم الله الرحمن الرحیم
ده سال و اندی است که وبلاگ می نویسم. همیشه هم برای دل خودم نوشته ام؛ هرچند که دوستان بسیار خوبی هم در این میان پیدا کرده ام. نمیدانم این رسم در بلاگفا نبود، یا من مثل همیشه به سنت ها و رسم ها چندان پایبند نبودم؛ ولی گویا در بیان، پاسخ دادن به همه کامنتها و کامنت گذاشتن در همه وبلاگهایی که میخوانی، جز رسم و رسومات است و نشان ادب.شاید چون اینجا بیشتر مطالب مخاطب محور هستند، بر خلاف دل نوشته های من.
ارزش هایم به من می گویند ن
اول سلآم، خیلی وقته که مینویسم، از دفترخاطراتی که روز تولد دخترداییم برام خریدن تا دفترچه سبزی که اولین خرید خودم برا خودم بود تا دنیای چنل نویسی و تا نت نویسی توو گوشیم و الآن اینجا.. دیگه اینجا نوشتن برام هیجان انگیز نیست، تایپ کردن لذت بخش نیست حتی، ولی خوندنتون و نوشتن خودم این حوالی گاهی میتونه قشنگ باشه =)
اولین نفر خودم به خودم خوشومد میگم پس =)))
اولین رفیق واقعی و مجازی من، اینجا، دختری از جنس باد
و شاید حالاحالالا اینجا تنهاترین بمون
میتونستم بهترین باشم.
میتونستم،شاید میتونستم.
 
هیچ وقت نخواستم شبیه کسی دیگه باشم
اما خواستم شبیه کس دیگه ای "خوب" باشم
نشد "خوبِ خودم" باشم
 
تونستم بهترین باشم اما نه اون بهترینی که خودم میخواستم..
بهترینی که اونها میخواستن
و این یعنی هنوزم دورم
از خودم،
از خوب خودم،
و از هر چیزی که تا الان براش دست و پا میزدم
 
 
 
و من یک زمانی عاشق پاییز بودم و تنها قدم زدن زیر نم نم باران. از خوابگاهمان  در پردیس ارم تااااااا پارک آزادی و اطلسی و حافظیه!! 
و حالا اما... از آن عشق ها فقط عشق به پاییز مانده !
دیگر نه حوصله خودم را دارم که خودم را بردارم ببرم بیرون ، نه توانش قدم زدن را... و نه دیگر حافظیه را دوست دارم! 
اگر هم خواستم خودم را ببرم جایی، اولین جا حتما "شاینار" است و خوردن یک آب انار ملس به یاد کلاس های انقلاب دانشکده مهندسی با زهره ! :)
و من یک زمانی عاشق پاییز بودم و تنها قدم زدن زیر نم نم باران. از خوابگاهمان  در پردیس ارم تااااااا پارک آزادی و اطلسی و حافظیه!! 
و حالا اما... از آن عشق ها فقط عشق به پاییز مانده !
دیگر نه حوصله خودم را دارم که خودم را بردارم ببرم بیرون ، نه توان قدم زدن را... و نه دیگر حافظیه را دوست دارم! 
اگر هم خواستم خودم را ببرم جایی، اولین جا حتما "شاینار" است و خوردن یک آب انار ملس به یاد کلاس های انقلاب دانشکده مهندسی با زهره ! :)
 
نهم ذیحجه را روز عَرَفه گویند. این روز از روزهای مهم برای مسلمانان و از جمله شیعیان است. گرچه عید نامیده نشده اما همچون عید خوانده شده است. همچنین زیارت امام سوم شیعیان در این روز بسیار توصیه شده است. «دعای امام حسین در روز عرفه» از مهم‌ترین اعمال این روز است که پس از نماز ظهر و عصر خوانده می‌شود.
 
به همت ثریا قلندری مسئول کتابخانه امام علی (ع) مسابقه نقاشی در دبستان دخترانه ستایش برگزار شد. در این
برنامه که 60 نفر از دانش آموزان مقطع چهارم و پنجم ابتدایی حضور داشتند ابتدا
کتابهای فاطمه و فاطمه، کبوترها و آهوها، امام رضا (ع) و 8 قصه از امام جواد (ع)
از سری کتاب های نهمین جشنواره کتابخوانی رضوی برای دانش آموزان خوانده شد. سپس
دانش آموزان برداشت های خود را از کتاب های خوانده شده به تصویر کشیدند.
باسمه تعالینیایشدعای سماتغزل۴گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفاناز شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جانقلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاکخوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان
حاوی اسرار حق باشد سمات و نام هومستحب باشد قرائت، گر توانی آن بخوانپر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعازین سبب خوانند آنرا چون سمات و یک نشانهست مقبول عوام مردم و اصحاب خاصپر ز مضمون های عالی و معارف اندر آنمی کند محفوظ ما را از شیاطین دروندور سازد دشمنان را، از
امروز صبح با اکراه بیدار شدم و خواستم برای ادامه کار پریروزم برم کرمانشاه 
خب خیلی زورکی بود و دقیقا دم در تصمیم گرفتم نرم و کار دو نفر از بنده های خدا رو راه بندازم و کار خودم بزارم برای روز شنبه. البته بخاطر بنده های خدا نبود بخاطر خود خودم بود واقعا حوصله  نداشتم خودم رو ماچ کردم و گفتم امروز رو بی خیال من شو عشق دلم خیلی خسته م , و عقلم گفت ایرادی نداره دختر استراحت کن چون اگه با این حال بری بعید میدونم کارت درست شه.
هر وقت احساس می کنم خدا رو فراموش کردم، نگاهی به دست هایم می اندازم. از دوربین گوشه اتاق به خودم نگاه میکنم و به چیستی خودم فکر میکنم. همین کافیه که خالق خودم رو حاضر ببینم.
انتظار یه بیت شعر عارفانه نداشته باش. متاسفانه من زیاد اهل شعر نیستم.
بعضی موقع ها خیلی از خودم‌تعجب میکنم .
خیلی زیاد 
از اینکه تو روز هزاران هزارتا فکر میاد تو ذهنم،  خیلی عجیبه ، بعضا حرفها و فکرهای خیلی خیلی متناقض هم..
از خودم تعجب میکنم که با خودم قرار یه کاری رو میذارم و بهش عمل نمیکنم...
از خودم تعجب میکنم که نمیدونم‌ چمه!
بلاتکلیف و نامعلوم الحال ...
این یکی تعجبم دیگه سر به فلک کشیده ، من‌هنوزم تو خیالاتم زندگی میکنم ، من هنوز هزارتا موقعیت تصور میکنم برا خودم و توشون غرق غرق میشم و مثلا با حضور یه آدم حق
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
قرار نیست همه کتاب‌ها را تمام کنیم. هیچ اجباری برای خواندن کتابی که از آن خوشمان نمی‌آید نیست. این دو جمله را مدام با خودم تکرار می‌کنم که یادم بماند نیمه خواندن کتابی که خوب نیست یا آن را نمی‌پسندم هیچ اشکالی ندارد. دیروز یکی از همکلاسی‌های کارگاه رمانم می‌گفت: «من فقط 50 صفحه به نویسنده وقت می‌دم که من رو جذب کنه. اگر نکرد، کتاب را کنار می‌گذارم.» برای همین بود که من «نورثنگر ابی» نوشته «جین آستین» ر
باسمه تعالینیایشدعای سماتغزل۴گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفاناز شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جانقلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاکخوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان
حاوی اسرار حق باشد سمات و نام هومستحب باشد قرائت، گر توانی آن بخوانپر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعازین سبب خوانند آنرا چون سمات و یک نشانهست مقبول عوام مردم و اصحاب خاصپر ز مضمون های عالی و معارف اندر آنمی کند محفوظ ما را از شیاطین دروندور سازد دشمنان را، از
برخی از نویسندگان ، کتابها را به سه نوع تقسیم کرده اند:
چشیدنی
بلعیدنی
هضم کردنی
کتابهای چشیدنی را باید نگاهی اجمالی و گذرا کرد و در همین حد فهمید که چیست و درباره چیست.
کتابهای بلعیدنی، نکات مفید دارد و باید خوانده شود. ولی چندان نیازی به تعقل و تامل ندارد و به صرف خواندن سریع هم مقصود حاصل میشود؛ مانند کتابهای تاریخی، قصه، رمان، فکاهیات، مجلات و روزنامه ها.
کتابهای هضم کردنی، نیاز به دقت و تامل دارد تا مطالبش فهمیده و به خاطر سپرده شود؛ مان
کالبدم بدنم جسمم همون هست که سابق بود. ولی روحم ریزش کرده...
انگار یکی دست و پا داره اما لمس شده  و فلج هست.
یه بخشی از من نیست. احساس پیچکی رو دارم که دیوارش ریخته.
حواسم هست باید به خودم مسلط باشم و از خودم مراقبت کنم اما فرصت دلسوزی و آه و ناله به خودم ندم. 
به قول امیر وضعیت سفید : ( که چقدر شبیه بود احوالاتش به احوالات من) قوی باش مرد! 
مسافر جمعه : قطعاً کم خوانده ای رمانی که هم عاشقانه باشد هم سیاسی هم تاریخی
 
مسافر جمعهنویسنده: سمیه عالمیانتشارات: کتابستان
بریده کتاب:
از بالکن حیاط را نگاه کرد. کف حیاط پر از پاره های آجر و شاخه های درخت بود. کتاب ها را ریخته بودند وسط حیاط و آتش زده بودند و دودش پیچیده بود توی حیاط.نمی فهمید چه اتفاقی افتاده! هنوز داشت سرباز های توی حیاط را می شمرد که چیزی از بالای پشت بام کف حیاط افتاد. رسول چشم انداخت کف حیاط. آدم بود … صفحه « ۲۰۱»
اولین جلسه سیر مطالعاتی
اولین جلسه سیر مطالعاتی در شنبه شب در اردوی چند ساعته
شروع شد
در سیر مطالعاتی حلقه در تابستان یک دور کامل از 
کتاب سلام بر ابراهیم (از خاطرات و داستان های شهید ابراهیم هادی)
خوانده می شود
در این جلسه اول نیز چند صفحه از این کتاب خوب خوانده شد.
امروز از کتاب فلسفه‌ی تنهایی رسیدم به آنجا که خلوت را توضیح می‌دهد. می‌گوید خلوت یعنی با خود بودن‌. در کنار خود بودن. تاب آوردن این با خود بودن. خوب که نگاه می‌کنم به نظرم هیچ وقت خلوت نداشته‌ام حتی این روزها که به مدد ج.ا. اینترنت قطع شده و دستم از توییتر و فیسبوک و اینستا کوتاه است به اینجا پناه آورده‌ام. من بلد نبودم هیچ‌گاه با خودم تنها باشم. من همیشه در تنهایی به جمع و نت و اینها پناه برده‌ام. من در واقع همان آدم جمعی‌ای هستم که بودم. ا
سلام 
این روزا حسابی دارم از دست خودم حرص میخورم 
از این که میخوام همه رو راضی نگه دارم و نتیجه اش میشه عذاب دیدن خودم 
چرا اینقدر نه گفتن سخته برام ؟ چرا اینقدر من تعارفی ام اخه 
فردا مهمون دارم و هیچ کاری نکردم 
خونمون به لطف پسر مثل میدون مین میمونه 
حالا هرشبم زودتر میخوابیدا 
امشب یک و نیم خوابیده 
کلا بساطی داریم !!
خدا فردا رو بخیر کنه با این همه کار و ....
ریاست محترم دادگاه
با سلام و عرض ادب احتراما به استحضار می رساند . موکل اینجانب حسب سند نکاحیه شماره ۶ درمورخ۱۳۸۸/۱/۲۱ به عقد دائم خوانده محترم در آمده است و مطابق رسوم جاریه در بدو شروع زندگی مشترک ، جهیزیه خود را مشتمل بر اجناس وکالاهای مشروحه لیست پیوست با اخذ رسید تحویل خوانده داده است و زوج قریب به دو سال است که بدون ادای تکالیف شرعی و قانونی با توسل به بهانه های واهی وی را در منزل پدرش واقع در روستای … شهرستان …. به حال خود رها نموده است
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه خواص ایات یس:
21=جهت رفع بیماری نوشته در آب اندازد و سه روز ناشتا آبش را بخودر: اتخذ من دونه الهة ان یردن الرحمن بضر لا تغن عنی شفاعتهم شیئا  و لا ینفذون
22= جهت رفع چله زنان در آب خوانده و با آن آب غسل کنید: انی اذا لقی ضلال مبین
23= اگر نوشته بر کعب پا بندد مانده نمی شود : قیل ادخل الجنة قال یا لیت قومی یعلمون
24= جهت دفع تب بر نخی خوانده به گردن ببندد : انی امنت بربکم فاسمعون
25= جهت درد کمر بشمک و زعفران نوشته با خود دارد: ب
- بنا به گزارش گودریدز در سال ۲۰۱۹، تعداد ۴۲ کتاب و ۳۵۴۷ صفحه خوانده‌ام.(تا یاد نرفته بگویم، در این جمله واژه‌ تعداد اضافی است و به لحن محاوره و وبلاگی‌ام نمی‌خواند اما چاره‌ای نبود بایستی هر طور شده بین ۲۰۱۹ و ۴۲ فاصله می‌انداختم، وقتی الفبایی که با آن تایپ می‌کنیم راست به چپ است و اعدادش چپ به راست، این مشکلات اجتناب ناپذیر است.) به حسب ظاهر نسبت به یکی دو سال گذشته، بیش‌تر خوانده‌ام اما به لحاظ سنگینی محتوا شاید بدترین سال کتاب‌خوانی
چند روزی ویرگول را بالا پایین کردم، به این امید که هر از گاهی آنجا بنویسم. به دلم ننشست. همین جا بهتر است. مخصوصا آنجایی به شعور و شخصیتم برخورد که کنار عنوان هر مطلب یک قسمتی گذاشته بودند که نشان می داد مطالعه آن مطلب چند دقیقه طول می کشد! این را که دیدم تصمیمم قطعی و بدون بازگشت شد.
این دقیقه ها را باید دور انداخت. متنی که از پیش برایم تعیین کند در چند دقیقه خوانده خواهد شد، نخواندنش بهتر است. مخصوصا متن هایی که حول و حوش کلید واژه هایی مثل بهین
از خودم خسته م.
دلم گرفته.
فکر میکنم به م.ح.ز علاقه مند شدم ولی نمیدونم.
دو روزه خودش پیام نداده و وقتی میگه بعدا میبینمت نمیاد. فکر کنم باید دل بکشم.
مثل ح.ح...
چقدر بدم میاد از خودم، چقدر بدم میاد...
این روزها بیشتر میخوابم. که قبلش تو خیالم باشم...
ته همه شون، از خودم بدم میاد.
همین...
 
خرید شتر مرغ پرواری
این روز ها پرورش شترمرغ پرواری یکی از کارهایی است که حتما در رابطه با آن چیزهایی شنیده و یا مطالبی خوانده اید .
بحث پرورش شترمرغ را میتوان از بحث های داغ این روز ها دانست .
همانطور که قبلا هم خوانده و یا شنیده اید بحث پرورش شترمرغ سختی های فراوانی دارد اما :
 
 
 ادامه مطلب..... 
 
ادامه مطلب
گریزان‌اند از حقیقت، چون به صورت دل بسته‌اند. گریزان‌اند از کلام خوشان، چون به اندوهگینان و به عارفان ظلمت دل بسته‌اند. از خویش گریزان‌اند، زین سبب است این همه به دیگران آویخته.

از موسیقی گریزان‌اند، چون به نواهای کهنه دل بسته‌اند. موسیقی نویی‌ست. از هنر گریزان‌اند، چون هنرْ تغییر مدام است، و از تغییر گریزان‌اند، چون تغییرْ رسم بی‌رسمان است. بی‌رسمی، رسم جسوران است. صوفیان هوایند و هوشان بی‌هوست.

به خود می‌خوانم و از خود وا می‌کن
سلام
از نت بیزار شدم... دلم می خواست مثل دو سال پیش برم پیش حاج خانوم و ایشون بگه گوشیت رو‌ بزار پیش من و‌ برو! 
اما دلم اینجوری هم نمیخواد! دلم می خواد که خودم با دست خودم بگذارمش کنار! باید زودتر این‌ کار رو بکنم تا بیش از این تباه نشدم! 
تا بیش از این هر چه کشته ام نسوزوندم و به خاک سیاه ننشستم! 
آدم انقدر سست عنصر، نوبره! 
حالم از خودم و این همه سستی ام بهم می خوره! چقدر راحت شیطون رو کنارم میبینم و همچنان می تازم!
نمی دونم منتظر کدوم معجزه نشست
در این لحظه، که قلبم از شوق لبریز از عشق شده است، میخواهم سوگند بخورم، به یگانگی تمام نام های زیبایت، که من هرگز، جز برای تو خودم را تسلیم نمی کنم و تا همیشه دوستت خواهم داشت و برای همه چیز سپاسگزار مهربانیت خواهم بود. 
خدای من، تو را امشب، تمامِ تمامت را برای خودم میخواهم، برای خودم که از شوق بودنت لبریز از عشق شده ام، عشقی بی مثال، عشقی یگانه... 
میدانم که تو در هر لحظه در قلب من می تپی و رهایم نمیکنی، خوب میدانم که تو از احوال من آگاهی، تو را
بالاخره یک گوشه دنج پیدا میکنم ...
اینجا نه آنتن دارم و نه بسته های اینترنتی کارآمد است....
نشسته ام یک گوشه از رواقی که نوشته بود ویژه تشرف خواهران...
دفعه قبل که آمده بودم پر از اضطراب بودم ، نماز را خواندم و برای آرامش روح پریشانم دعا کردم....
شاید کمتر از پنج ساعت گذشته بود که با ویبره گوشی به خودم امدم،گفت نامه را خوانده اند،نمیدانم چطور خودم را به خانه رساندم...
برنامه هایم بهم ریخته بود ،هنوز آماده نبودم،هنوز مردد بودم،هنوز هم زمان می خواستم
یکی از دغدغه‌ها و سؤالات پرتکرار طلاب عزیز در پایه هفت این است که بعضی می‌گویند دروس سابق اعم از ادبیان، منطق، فقه و اصول را ضعیف خوانده‌اند و چگونه می‌توانند جبران کنند، بعضی هم می‌گویند دروس سابق را خوب خوانده‌اند اما از حافظه‌شان رفته است. به طور کلی راه اصلی برای جبران نقائص گذشته این نیست که دوباره آن کتاب را درس بگیرید و مباحثه کنید بلکه
ادامه مطلب
ببین میخواهم چیزی بنویسم. خب؟ بگو خب. 
- خب 
- آن چیز حول محور تو می‌گردد خب؟ 
- اما من که محوری ندارم. 
- مشکل درست همینجاست. اصلا برای همین تصمیم گرفته‌ام درباره‌ات بنویسم. 
- من باره‌ای ندارم که در آن بنویسی. 
- اما بالاخره یک چیزی هستی که با من سخن می‌گویی. 
- من سخن نمی‌گویم. تو حرفت را دوپاره کرده‌ای. نصف حرفهایت را توی دهان من می‌گذاری. 
- فرض کنیم اینطور باشد. همین که سخن نمی‌گویی یعنی هستی. چون اگر نبودی نمی‌توانستی حتی سخن نگویی. 
- تو
با خودم قرار گذاشته بودم اگر سر موقع به برنامه ام برسم یک اپیزود از سیزن جدید peaky blinders را به خودم را به خودم جایزه بدم.
 
زودتر از موعد به برنامه ام رسیدم...
 
+یک فاتحه هم برای روح*** بخونیم که روش کراش داشتم ولی سوراخ سوراخش کردن نامردا!
 
بعدا نوشت:کُشته ی عمّه پالی ام...لعنتی خفن خوش استایل باکلاس:)
 
 
منبع چه منبعی ؟  
 
این مقاله به قلم خودم ، تنها بخشی از مفهوم را می رساند.
 
قبلا ، منبع و ذکر منبع خیلی مهم بود ولی الان کمتر به این موضوع توجه می‌شود. گاهی اوقات هم چیزی که خودآموخته بوده و بصورت خودآموختگی با تحقیق و پرسوجو بدست آمده ، منبع مشخصی نداره! منبع مشخص آن همان خواندن و یا شنیدن اقوال و غیره و ذلک هست. مثلا الان فرض کنید من می خواهم بیتی را تقطیع واجی و هجایی کنم. اینکه پرسیده بشود منبعش؟ جواب مشخصی نداره! منبعش می تواند تمام کتابها
سلام.
میخوام خاطرات خودم از رابطه ی ۷ ساله ای که با یک خانم بزرگتر از خودم داشتم را اینجا بنویسم تا اسیب هایی که به من رسید برای کس دیگه ای اتفاق نیفته.
اول از خودم میگم اسم من آریا ست ، اولین بچه ی یه خانواده ی فرهنگی ام که سرشار از مشکلات متفاوت بود .
همیشه دوست داشتم با کسی که ازم بزرگتره رل داشته باشم از بودن با دختر های هم سن و سال خووم لذت نمیبردم بخاطر همین همیشه دنبال این بودم که با یه خانم بزرگتر از خودم رابطه برقرار کنم که تابستون سال ۹۳
یا مُنتهَی الرَّجایا
 
می ترسم از روزهایی که خودم را یادم میرود، یادم میرود چه هستم؟ که هستم و دارم چه کار می کنم وسط این هیاهوی زمان؟!
می ترسم از روزهایی که تو را نمی بینم.
می ترسم از روزهایی که ایستادن در پیشگاه تو برایم عادت می شود
می ترسم از نماز هایی از روی عادت خوانده می شوند
ادامه مطلب
تولد مبینا بود دیشب. دختر عزیز خوش قلبی که آرزومیکنم نمونه اش در جهان فراوان شود. هرکس در ظاهر ببیندش، میگوید دختره ازین شراست!
در باطن ولی قلبی دارد وسیعِ وسیع :)
چندتا بچه دارد. یتیم خانه ها و مراکز کودکان فلج و... میرود. میخنداندشان، خوشحالشان میکند و اینها.
تولدش رفتم چون دوستش داشتم. خوشحالم که رفتم. دلم برای همه ی این بچه های خلِ و قرتی تنگ می شود :(
شنبه قرار است برویم اردو. و اردو را که بروم و بیایم، تمام توانم را میگذرام روی هدفم :)
روی بادک
وقتی خسته و داغونم باید آرایش کنم باید خط چشم بکشم و رژ لب بزنم آینه بگیرم دستم و غش و ضعف کنم واسه خودم، باید به خودم یادآوری کنم که زیبا و با ارزشم باید خودمو واسه خودم به نمایش بذارم و یادم بیاد که چقدر خودمو دوست دارم.
یا مثلا آهنگ موجود در مطلب قبلی رو با هیجان برای خودم بخونم و انرژی نهفته ام فوران کنه.
یا از اون سلفی های شگفت انگیز بگیرم و خودمو حالمو ثبت کنم خیلی وقته عکس نگرفتم دقیقا بعد از خبر دیسک و افتادن رو دور دکتر رفتن.
باران دانه دانه می‌افتد بر پشت بام خانۀ‌مان و صدایش می‌چکد درون گوش‌هایم. دلنشین و نم‌ناک است ، اما من دوست داشتم که هوا صاف می‌بود! دوست داشتم زیر نور ملایم خورشیدِ زمستانی ؛ دست خودم را می‌گرفتم و می‌رفتم به سمت کوه‌هایِ کنارِ شهر. دو نفری یکی را انتخاب می‌کردیم و قدم می‌گذاشتیم بر سنگ‌ها و دامنِ پهن شده‌اش. پاهایم را ارضاء می‌کردم و قلبم را شیدا. به نوک قله که می‌رسیدیم آرام کنار هم می‌نشستیم. خودم را کمی نزدیک‌تر می‌کردم بهش تا
 
به نام خدا
 
 پیش‌نوشت: به احتمال فراوان کتاب را خوانده‌اید! چون در کل امروزه روز خواندن کتاب‌هایی که ناگهان بولد می‌شوند، در میان خوانندگان ما رواج عجیبی پیدا کرده است که البته چیز بدی هم نیست! به هر حال، هم از روی علاقه و هم برای خالی نبودن عریضه، خودم را متعهد به نوشتن این چند خط راجع به کتابی کردم که همین ده دقیقه پیش حدودا خواندنش تمام شد.
 
ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها